همه ی تسهیلات برای ساختن هسته ها

در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۹۲جلسه پالتاکی توسط رفقای اتحاد چپ ایرانیان با موضوع “وضعیت فعلی مبارزه طبقه کارگرو وظایف نیروهای چپ در قبال آن” برگزار گردید سخرانان  رفقا حسین بهادری فعال جنبش کمونیستی و کارگری ، حسین منصوری از فعالین سازمان فدائیان اقلیت و محمد اشرفی فعال جنبش کارگری ایران بودند. من نظرات خودم را با عنوان “همه ی تسهیلات برای ساختن هسته ها” ارایه دادم.
قسمت بسیار مهم بحث اتاق پالتاکی فوق این بود که طبقه کارگر پراکنده است  و بدلیل پراکندگی نمی تواند در مقابل سرمایه داری و حمله های ان مقاومت کند، وضعیت مبارزه اش بغرنج و بدون چشم انداز است ، عمده ترین علت این عدم توانایی و پراکندگی تشکیلات های مدعی کمونیستی هستند، باید آنها اگر واقعا” کمونیست هستند بحران و بن بست رهبری را به رسمیت بشناسند و تمامی تسهیلات خود را در جهت ساختن هسته ها(نطفه های حزب) و به دنبال آن توسط هسته ها به ساختن حزب واقعی طبقه کارگر اقدام نمایند، این در واقع دقیقا” همان بحث وحدت کمونیست ها است و در این بحث حزب ابزاری است برای وحدت بخشیدن به کمونیستها و سپس با عملکرد تشکیلاتی آنها وحدت بخشیدن به طبقه کارگر جهت مبارزه سراسری و تسخیر قدرت است، بحث فوق وحدت طبقه را هدف قرار داده است اما برای رسیدن به آن هدف وحدت کمونیستها را جهت تشکیل حزب طبقه کارگر قدم اول می داند.
رفیق حسین منصوری در جهت مخالفت با موضع بالا در جمع بندی خود یک اصلی را بیان کرد که از نظر من آبشخور و سرچشمه اصلی توجیه تمامی جریانات و مشکل فعلی یعنی بن بست جنبش کمونیستی است، در واقع پناه بردن به کارکرد این اصل که توسط تمامی مخالفین لنینیسم و طرفداران خود به خودیسم به عنوان اصل پایه ای برای تئوری و پراتیک خود قرار داده اند برای توجیه و عدم پذیرش مسئولیت گذشته ی شکست خورده ، حفظ وضعیت خود به خودیستی فعلی و ایجاد امکان ادامه محافل موجود در آینده و عدم انجام وظیفه در جهت اصلاح اشتباهات است، اصل فوق را تا به این روز تقریبا” از تمامی افراد و تشکیلاتهای موجود وحتی کمونیستهای منفرد شنیده ایم، گفته ایشان عبارت بود از :”اصلا” مسئله، مسئله وحدت کمونیست ها نیست ، مسئله وحدت طبقه کارگر است ، کمونیست ها مبارزه میکنند برای وحدت طبقه کارگر ” و در ادامه نیز گفتند : ” دو دیدگاه متفاوت است  یک دیدگاه فکر می کند به جای طبقه کارگر می شود مبارزه کرد، می شود جای طبقه کارگر را گرفت ، فکر می کند وحدت کمونیستها ، وحدت طبقه کارگر است ، فکر می کند و می نشیند توی اطاق و می خواهد مسئله طبقه کارگر را حل بکند . دیدگاه دیگر نه مسئله اش این نیست ، مسئله اش طبقه کارگر است ، مسئله اش سازماندهی طبقه کارگر است، مسئله اش آگاهی سوسیالیستی در طبقه کارگر است و به وحدت طبقه کارگر می اندیشد و معتقد است کمونیست ها هم باید مبارزه کنند در این راستا”
این گفته ها بسیار هیجان انگیز ، شعاری و تبلیغاتی است و عمل به آنها تا به این روز عملا” از تشکیلات های موجود دیده نشده است که “…مسئله شان سازماندهی طبقه کارگر باشد، مسئله شان آگاهی سوسیالیستی در طبقه کارگر باشد …” هدف از بیان “همه تسهیلات برای ساختن هسته ها” برداشتن موانع سر راه عملی شدن همین شعار ها است، در واقع استفاده شعاری رفیق منصوری از نیازها ژرف و عینی جنبش کمونیستی برای عدم جواب گویی در مقابل اینکه سازمانها و احزاب موجود مانع موفقیت طبقه کارگر هستند بود، اگر ایشان به دیدگاه دوم اعتقاد داشته باشند، باید بپذیرند عمل به آن دقیقا” از ساختن هسته ها در محل کار و زندگی کارگران شروع و ممکن می شود، که برای اماده کردن طبقه در جهت وحدت طبقاتی ضرورت دارد و وظیفه عاجل کمونیست ها می باشد، که اکنون احزاب و سازمانهای موجود مانع این حرکت هستند، در حالی که ایشان از ضرورت های حیاتی و انکار ناپذیر نیاز های جنبش کمونیستی به شکل شعاری برای رد موضوع ساختن هسته ها که تنها راه عبور از بن بست است، استفاده کردند.
بر این مبنا معلوم می شود که دچار چه تناقضی شده اند، اگر دیدگاه دوم از طریق حزب طبقه کارگر نمی تواند عملی شود آیا توسط سازمانها و احزابی که جدا از طبقه هستند انجام خواهد شد؟ پس  چرا طی ۷۰ سال گذشته کمونیست های مورد نظر رفیق منصوری حاضر در جریانات مختلف گفته های دیدگاه دوم را نتوانستند، انجام بدهد؟
دقیقا” گفته ما هم همین است که شما سازمانها و احزاب موجو.د طی حدود ۷۰ سال گذشته خود را جای طبقه گذاشتید و با روی کرد دیدگاه اول حرکت کردید و نتیجه اش فعلیت شما و طبقه کارگر است و برای عبور از دیدگاه اول که مربوط به سازمانهای موجود است و رسیدن به دیدگاه دوم می گوییم همه شما مانع هستید باید خود را نقد کنید و بن بست موجود را به رسمیت بشناسید و تمامی تسیهلات متعلق به طبقه کارگر را که تصرف کردید رها کنید تا طبقه کارگر بتواند با ایجاد هسته ها ی مورد نیاز خود در محل کار و زندگی برای ساختن حزب خود بستر سازی کند،به این دلیل است که می گوییم “همه ی تسهیلات برای ساختن هسته ها”.
 شما این گفته را جدا از طبقه و به جای طبقه قلمداد می کنید ولی عمل ۷۰ ساله تشکیلات های خود را که تاریخا” حاصل شان دیده می شود به صورت جادو می خواهید در خدمت طبقه بودن جا بزنید (مشک آن است که خود به بویید نه آنکه عطار بگوید) اگر تشکیلات های موجود مانع نیودند و آن چیزی که شما می گویید بودند باید از طریق حاصل عملکردشان سخن می گفتند نه از نیاز های ضروری جنبش کمونیستی به شکل شعاری سخن سر می دادند، ما در مقابل حاصل دهها سال عملکرد تشکیلات های موجود شعار “همه ی تسهیلات برای ساختن هسته ها” را پیش رو می گذاریم، آیا این کمونیست ها را جای طبقه گذاشتن است؟ یا بر داشتن موانعی که دهها سال است خود را جای طبقه گذاشته اند؟
به هرحا ل شنیدن و خواندن گفته های تبلیغاتی رفیق منصوری دلنشین و زیباست ، اما شاه راهی در جهت تقدس خود به خودیسم است، این گفته ها ظاهرا” یک اصل انقلابی و گذشت و فداکاری جریانات و در خدمت مبارزات طبقه کارگر بودن است، اما وقتی موضوع را از زاویه طبقاتی و همچنین از زاویه مارکسیسم – لنینیسم بررسی و نقد کنیم متوجه می شویم که نه تنها یک اصل انقلابی و در جهت کمک به طبقه کارگر قرار ندارد، بلکه اصل پایه ی و بنیادی توجیه پراکندگی در جنبش کمونیستی و همچنین توجیه پایه ای موجودیت هر گونه محفل گرایی یعنی حفظ وضعیت موجود(حفظ بن بست جنبش کمونیستی) است، در اصل این نظر برای منطقی جلوه دادن پراکندگی کمونیست ها است، و از طرف تشکیلاتهای موجود به یکدیگر بیان می شود (آنها به همدیگر  نهیب می زنند که مزاحم من نشوید من هم قول می دهم مزاحم شما نخواهم شد، یعنی علی به دین خود ، ولی به دین خود).
صورت دیگر بیان این اصل توسط رفیق حمید تقوای که خود را نماینده چپ مدرن در مقابل چپ سنتی می داند بیان شده است رفیق حمید تقوای می گوید : همرزمی مقدم بر همنظری است بنابراین باید گذشته را و مباحثات انجام شده را صفر کرد و کنار گذاشت و به پراتیک مشترک دست زد( این از معجزات این رفقا است با چنین بیانی و چپ سنتی نیز با بیان رفیق منصوری است که می توانند بدون همنظری یا همان وحدت کمونیستی پراتیک مشترک یا همان بر قراری وحدت طبقه را ممکن کنند، بدون اینکه هر لحظه پراتیک خود را محک بزنند که آیا اصولی است یا انحرافی ، چون اصول و تئوری که می تواند و یکی از ابزارهای محک زدن است صفر کرده و در حد صفر به کناری نهاده اند ) این سطحی از مبارزه خود به خودی است و تقلیل مبارزه محسوب می شود در واقع سطح مبارزه توده ای است چرا که میارزه آگاهانه باید همراه با مبارزه تئوریک باشد که مبارزه تئوریک بخشی از مبارزه طبقاتی است، وقتی مبارزه تئوریک را کنار می گذاریم دارای دو معنا می باشد اینکه بخش اگاه طبقه نیستیم و یا اینکه آنقدر از طبقه دور شده و در محفل خود محصور شدیم که توانایی و انعطاف درک کمونیستی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص و انطباق اصول علم رهایی با پارامتر های مبارزاتی زمان را از دست داده ایم، چون توان پذیرش انتقاد و اشتباهات خود و تصحیح آنها را نداریم بنابراین صورت مسئله را پاک می کنیم و با چنین گفته های جان سختی خود به خودیسم و محفلیسم  خود را قبول کرده تابع آن شده و از بقیه نیز می خواهیم چون ما عمل کنند تا در مقابل منطق جریان دیالکتیکی چند صباحی بیشتر مقاومت کنیم، در این نوشته به موضوع چپ مدرن و روی دیگر سکه آن سنتز نوین نمی توانم بپردازم فقط همین قدر کافی است که آنها مدرن بودن را در فرار از اصول و چارچوب اصول انقلابی و جدا کردن تئوری از پراتیک خلاصه می کنندو با خلط مبحث کردن در انقلاب طبقاتی طبقه کارگر و تعریف انقلاب را به صورت توده وار و در هم با عناصر بقیه طبقات مخلوط کرده واز دل ان انقلاب انسانی را بیرون می کشند تا نه سیخ بسوزد  نه کباب، تا بتوانند بدون بررسی اصولی همرزمی، با هر رفرمیستی و یا ضد انقلابی همرزم شوند، برای توجیه چنین عملکردی تقریبا” در هر پاگراف حرفشان تکرار می کنند که همه چیز عوض شده است با این تکرار می خواهند پراتیک بدون تئوری را از زیر نقد نجات بدهند، چون بدون هماهنگ کردن تئوری با پراتیک و پوشش پراتیک با تئوری و محک زدن تئوری در پراتیک و ارتقاع آنها درهمپوشانی و باز تولید یکدگر می شود بدون پاسخ گویی، با هر ضد انقلابی همرزم شد  بدون اینکه به انقلابی گری شما خدشه ای وارد شود و بدون دخالت تئوری در پراتیک تروریست ها را نیز می شود انقلابی و همرزم نامید و می شود هر شورش و خیزش اصلاح طلبی را انقلاب نامید و… و سنتز نوینی ها نیز در نا امیدی جهت به میدان اوردن طبقه کارگر برای انقلاب، خود جدا از طبقه می خواهند انقلاب کرده سپس تحویل طبقه کارگر بدهند . به نظر من علت رسیدن جریانات به این حد بالای از جدای از طبقه تماما”  ناشی از ضدیت آنها و عدم عمل به لنینیسم است.
به موضوع برمی گردم، تمامی انقلابیون قبول دارند که انسانها بر پایه منافعی مشترکی که بین خود دارند می توانند متحد شوند، یعنی اتحادی میان کسانی که در ساختار راوبط تولیدی زیست مشترک دارند ولی منافع مشترک ندارند(یا برعکس) ممکن نیست مثل عدم اتحاد کارگران با سرمایه داران، آنها با توجه به اینکه هر دو نیاز حیاتی برای موجودیت خود به وجود دیگری دارند و در تمامی موارد زیست مشترک (ولی جنگی) را به پیش می برند اما در همین حال به دلیل داشتن منافع متضاد انکار یکدیگر هستند و هرگز امکان وحدت بر مبنای منافع میان انها وجود نخواهد داشت ( اما میان آنها وحدت ضدین وجود دارد که برای جریان زیست مشترک تا تکامل مرحله ی دیگر و ظهور ستز جدید که جامعه را از طبقات پاک خواهد کرد ادامه خواهد یافت و البته این موضوع یعنی وحدت ضدین ربطی به موضوع وحدت بر مبنای منافع طبقاتی ندارد) بر همین  مبنا مبارزه کارگران و سرمایه داران نه تنها جمع پذیر نیست بلکه علیه یک دیگر است و همچنین همه قبول داریم که شق ثالثی در مبارزه طبقاتی وجود ندارد یعنی خنثی یا بینا بینی وجود ندارد به همین دلیل است که سازش طبقاتی هرگز معنا پیدا نمی کند.
مواردی که در بررسی من به عنوان اصول جهت نقد موضوع عدم نیاز به وحدت کمونیستی که به دو صورت متفاوت از جانب مثلا” دو نوع چپ (سنتی و مدرن) بیان شده است  قرار خواهند گرفت عبارتند از :
۱-       وحدت بر مبنای منافع مشترک و عدم وحدت بر مبنای منافع متضاد است. پس باید پرسید میان کمونیست ها چه منافع متضادی وجود دارد که وحدت میان انها ممکن نمی شود ؟
۲-       شعاری که مارکس بکار برده است ( کارگران جهان متحد شوید) و می دانیم مارکس اعتقاد داشت که طبقه کارگر بر مبنای منافع طبقاتی متحد خواهد شد.
۳-       انقلاب کار توده ها است اما نه توده های نا اگاه و پراکنده ، دچار خود به خوریسم و بدون رهبری سازمانی.
۴-       مارکس می گوید : کمونیست ها منافعی جدا از منافع کلی طبقه کارگر ندارند. می توان گفت کمونیست های که متحد نمی شوند دارای منافعی غیر از منافع کلی طبقه دارند وبا توجه به گفته مارکس می توان نتیجه گرفت کمونیست های که بر مینای منافع کلی طبقه کارگر متحد نمی شوند، کمونیست نیستند.
۵-       مارکس و انگلس می گویند : وظیفه عاجل کمونیست ها آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب (تسخیر قدرت) است می دانیم طبقه کارگر زمانی می تواند انقلاب کند یا تسخیر قدرت کند که به وحدت طبقاتی رسیده باشد. بنابراین کمونیست ها باید طبقه کارگر را با ارایه اگاهی طبقاتی اماده تسخیر قدرت نمایند و این با تشکیلات های پراکنده کمونیستی ممکن نیست ، با ابزار های متضاد امکان بر قراری وحدت ممکن نمی شود.
۶-       دست یابی به وحدت طبقاتی تنها از مسیر اگاهی طبقاتی ممکن می گردد ( اینجا موضوع پراتیک هر روز و هر لحظه کارگران( جنبش خود به خودی) بیان نمی شود چون بدلیل وجود منافع مشترک و طبقاتی که سرچشمه و عامل اصلی وحدت است بطور دائمی و بعنوان بستر اصلی وجود دارد(ولی اگر برای وحدت طبقه تنها به این عامل تکیه کنیم همان خود به خودیسم  است که بیش از ۲۰۰ سال است به تنهای نتوانسته وحدت طبقاتی را ممکن کند یعنی آگاهی هرگز از درون جنبش خود به خودی طبقه کارگر که تحت تسلط ایدولوژیک سرمایه داری قرار دارد ممکن نشده است و آن آگاهی که به صورت خود به خودی از جنبش کارگری بر می اید در واقع آگاهی بورژوای کارگران است که طی ۲۰۰ سال دائما” وجود داشته و باز تولید شده در واقع برای جلو گیری از رشد اگاهی طبقاتی بوده است و حتی آگاهی های ضد سرمایه داری که در اوج مبارزات جنبش کارگری از درون جنبش خود به خودی ساطح می گردد نیز خود به خودی امکان نشر و سراسری شدن را ندارد بلکه ان نیز احتیاج به حزب طبقه کارگر دارد تا آنرا به صورت علم دو بار در طبقه به گردش و باز تولید برساند، مانند شوراهای که در ۵۷ ساخته شدند به دلیل نبود حزب نتوانستند به وظایف انقلابی خود عمل کنند.)  بنا براین تنها می ماند عامل دوم وحدت، که آگاهی طبقاتی است و آن را باید کمونیست ها ممکن کنند. یعنی اگاهی را به درون طبقه کارگر برده نهادینه کنند و این ممکن نمی شود مگر وحدت کمونیستی ایجا گردد. آگاهی طبقاتی کارگران علم است و علم را باید آموخت و آموزش داد با خود به خودیسم کسی عالم نمی شود(به جز استثاناتی بسیار نادر که هرگز کارساز نبودند) و علم رهایی طبقه کارگر از درون تسلط ایدولوژی سرمایه داری منتشر نمی شود البته علم به طور عمومی ایجاد و تولید می شود اما به دلیل طبقاتی بودن حاکمیت قبل از انتشار از فیلتر طبقه حاکم عبور می کند بنا براین علم هم طبقاتی(به نفع سرمایه داری)  به دست کارگران می رسد هنر حزب و کمونیست ها در اینجا خود را نشان می دهد که علم رهایی طبقه کارگر را می توانند طبقاتی به سود کارگران آموزش بدهند موضوع بحث ما این علم است، که خود به خود از درون حوزه های تحت تسلط ایدولوژی سرمایه داری تولید، منتشر ورشد نمی کند وظیفه کمونیست ها رساندن چنین علمی به طبقه کارگر است . من هم خیلی دوست دارم از مبارزه خود به خودی و رشد مبارزات کارگران بدون این همه آوارگی و کشته شدن انقلابیون ،علم رهایی بشر نشر پیدا کند و به اوج رسیده و پیروز گردد، اینکه بگویم همه چیز (آگاهی و علم رهایی بشر)در درون خود جنبش کارگری یا در عمق مبارزات طبقه کارگر وجود دارد و خود کارگران حتی در بستر تسلط سرمایه داری به اگاهی لازم و انقلابی می رسند بسیار زیبا، عامه پسند ، فریبنده کارگران و توده های نا آگاه و دادن استقلال دروغین به کارگران و ایجاد توهم در فعالین کارگری و در کل مانع رشد آگاهی طبقاتی و حرف دل سرمایه داری است، اینکه بگویم کارگران خود می دانند چه بکنند ، باید مستقل عمل کنند و… بسیار زیبا هست ، اما بحث ما زیبایی و دوست داشتن من و شما نیست بلکه بحث علمی بودن یا خیالی بودن است. یکی از راه های اثبات نظریه های علمی شواهد تاریخی و طیف شاهد( نمونه ای برای مقایسه) هستند و در تاریخ جنبش کارگری ثابت شده است که رشد آگاهی طبقاتی از درون مبارزات خود به خودی طبقه با تمام زیبایش غیر ممکن است و طی ۲۰۰ سال گذشته حیف که هرگز اتفاق نیافتاده است، یعنی شواهد تاریخی و نمونه مقایسه ای نداریم در حالی که اگر این نظریه زیبا درست بود باید طی دویست سال گذشته دهها بار به صورت خود به خودی طبقه کارگر تا اوج و تسخیر قدرت به علم رهایی طبقاتی دست می یافت که هرگز چنین شواهد تاریخی نداریم . همین یک دلیل کافی است که بدون عناد بپذیریم باید انقلابیون طبقه کارگر (کمونیست ها ) علم رهایی بشر را به درون طبقه کارگر ببرند و طبقه انقلابی کارگر را طبق گفته مارکس و انگلس برای تسخیر قدرت آماده کنند.
۷-       کمونیست ها آگاهترین ، شجاع ترین ، فداکارترین و…  بخش طبقه کارگر هستند، و چون آگاهی عامل وحدت است بنابراین کمونیست ها باید متحدترین بخش طبقه نیزباشند پس کمونیست های نا متحد یک جای کارشان مشکل دارد، کجای کارشان مشکل دارد ؟ آیا کمونیست نیستند ؟ یا منافع متضاد با خود و با طبقه دارند؟.
۸-       طبقه کارگر نمی تواند بیش از یک سازمان سیاسی انقلابی داشته باشد اما صدها سازمان سیاسی رفرمیستی می تواند داشته باشد، تنها جریانی که از منافع کلی طبقه کارگر نمی تواند انحراف داشته باشد کمونیست ها هستند چون هیچ منافع جدا از منافع کلی طبقه ندارند و بستر کسب منافع کلی طبقه را با متشکل شدن در درون حزب طبقه کارگر آماده می کنند، در نتیجه کمونیست های نا متحد و پراکنده در تشکیلات های متعدد اگر در جهت وحدت خود در سازمان سیاسی طبقه کارگر اقدام نکنند نمی توانند معنا و مفهوم کمونیست بودن را داشته باشند. وقتی سازمان های سیاسی مبارزه تئوریک را در جهت وحدت یابی با بهانه اینکه هدف وحدت کمونیست ها نیست یا با این بهانه که همنظری مهم نیست مهم همرزمی است  کنار می گذارند و قرار داد نا نوشته ای بین خود منعقد می کنندبه همدیگر اعلام می کنند که مزاحم من نشوید من هم مزاحم شما نخواهم شد، یعنی حداقل ضد کمونیستی عمل می کنند که در این سازش نا نوشته همدیگر را در جهت جلو گیری از ساخته شدن حزب و آگاه و متحد شدن طبقه کارگر کمک و حمایت می کنند، در کلیت سازمانی خویش و مجموعه سازمانهای همنوع وظیفه رفرمیستی که جلو گیری از اگاه و متحد شدن طبقه کارگر را انجام می دهند و با ایجاد و ادامه تشکیلات های مختلف مخالف اصول علم رهایی عمل می کنند.
در ایران و در هر کشور دیگر جهان هر کدام دارای بیش از ده حزب و دهها سازمان با ادعای کمونیستی یا کارگری هستند ولی آنها به وحدت نمی رسند در حالی که هدف همه آنها ایجاد وحدت در طبقه کارگر است، چه منافع متفاوتی میان آنها وجود دارد که نمی گذارد آنها برای دستیابی به هدف مشترک با هم به وحدت برسند؟
اعتقاد به ماتریالیسم دلیل بر کمونیست بودن نیست بلکه کمونیست کسی است که هدف نهاییش رسیدن به جامعه ای باشد که تمامی انسانها بدون وجود استثمار طبقاتی  آزاد و انسانی زندگی کنند این اعتقاد قدم اول است ولی به تنهایی برای کمونیست بودن کافی نیست بلکه باید عملا” برای رسیدن به چنین هدفی به صورت عملی مبارزه کرد و ابزارهای لازم (مانند حزب )  برای ممکن شدن را ایجاد نمود.
در جهت رسیدن به هدف نهایی اهداف دیگری هست که مهمترین آنها ایجاد وحدت طبقاتی است که اگر کسی یا تشکیلاتی در جهت چنین هدفی تلاش نکنند نمی توان به آنها کمونیست گفت، یکی از اصول مارکسیسم این است که بپذیریم کمونیست ها منافع جدا از منافع کلی طبقه ندارند .و وظیفه عاجل آنها آماده کردن طبقه برای تسخیر قدرت است. یعنی منافع کلی طبقه کارگر از مسیر تسخیر قدرت می گذرد ،تسخیر قدرت نیاز به وحدت طبقاتی ، وحدت طبقاتی نیاز به حزب طبقه ، حزب طبقه نیاز به وحدت کمونیست ها ، وحدت کمونیست ها نیاز به نقد جریانات و محافل مانع موجود و نقد جریانات مانع نیاز به مبارزه تئوریک که بخشی از مبارزه طبقاتی است، دارد.با توجه به چنین فرمولی چگونه می توان پذیرفت که کمونیست ها مخالف وحدت کمونیستی باشند؟ یا هدف اولیه آنها وحدت کمونیستی نباشد؟
 بنابراین کسانی که در جهت وحدت کمونیستی گام برنمی دارند نمی توانند مارکسیست محسوب شوند، شکی در این نیست که برخی از رفقا عصبانی شده و اعلام خواهند کرد که اشرفی تند و تند حکم صادر می کند که چه کسی کمونیست است و چه کسی نیست من این اتهام را از طرف افرادی که بخاطر حفظ وضعیت موجود تشکیلاتی خود نمی توانند وارد بحث شوند و جواب منطقی بدهند می پذیرم، و ادامه می دهم کمونیسم یک مذهب نیست که فرقه های مختلف داشته باشد و هر کدام در معبد یا زیارت گاه خاص خود(در محفل انس خود) مشغول راز و نیاز باشد بلکه کمونیست ها موضوع و حوزه خاص و مشترک فعالیت دارند که تمامی افراد حاضر در حوزه فوق دارای منافع مشترک هستند و خود کمونیست ها منافع جدا از منافع طبقه کارگر ندارند، هر گاه کمونیستی خارج از این حوزه و موضوع قصد فعالیت داشته باشد مانند ماهی بیرون افتاده از آب خواهد، مرد، ماهی مرده نمی تواند شنا کند کمونیستهای بیرون از مسیر وحدت  کمونیستی برای ممکن کردن وحدت طبقاتی مرده ای هستند که نمی توانند وظیفه عاجل خود را انجام بدهند بنا براین دائما” در حاشیه و داخل حرکت های عقب مانده یا بی ربط آواره خواهند بود چنین موجوداتی را نمی توان کمونیست نامید.
حال از زاویه دیگری برمی گردیم به بحث اصلی “اصلا” مسئله، مسئله وحدت کمونیست ها نیست ، مسئله وحدت طبقه کارگر است ، کمونیست ها مبارزه میکنند برای وحدت طبقه کارگر ” استباط خود را از این گفته به صورت سوالی در می اورم، چرا هدف وحدت کمونیستها نیست بلکه هدف وحدت طبقه است که باید کمونیستهای نامتحد، اتحاد طبقاتی کارگران را ممکن کنند ؟ اگر بپذیریم که این اصل درست است و تن به چنین تئوری به دهیم بنابراین باید بپذیریم کمونیستها جدا از طبقه کارگر هستند، چرا؟
اگر کمونیست ها جدا از طبقه نباشند در حین وحدت طبقاتی باید همراه با به وحدت رسیدن طبقه به وحدت برسند یا بهتر است بگویم قبل از به وحدت رسیدن طبقه، کمونیست ها باید به وحدت  رسیده باشند چون  بخش آگاه طبقه محسوب می شوند. به بیان دیگر اگر هدف وحدت طبقه باشد اول باید همین کمونیستها یعنی بخش آگاه طبقه به وحدت برسد اگر بخش آگاه طبقه را نتوانیم متحد کنیم حرف زدن از کسب وحدت در بخش های نا اگاه یا کمتر آگاه طبقه، آب در هاون کوبیدن است . یعنی اگر کمونیست ها بخشی از طبقه باشند نه تنها وحدت طبقه بلکه وحدت کمونیستها بخش مقدم هدف (وحدت طبقه) است اما وقتی می گویم هدف وحدت کمونیستها نیست بلکه وحدت طبقه است . یعنی اینکه کمونیستها بخشی از  طبقه نیستند.
ممکن است در آینده رفیق منصوری و یا افرادی که با استفاده از چنین اصلی عمل کرد گذشته سازمانها و تشکیلات خود را توجیه می کنند برای جواب دادن چنین اعلام کنند که ” اصلا” مسئله، مسئله وحدت کمونیست ها که بخشی از طبقه اند، نیست ، مسئله وحدت کل طبقه است و کمونیست ها مبارزه میکنند برای وحدت طبقه کارگر “
با بیان اصل فوق به این صورت آنها از خطای جدا کردن کمونیستها  از طبقه مبرا می شوند اما هنوز از مشکل اصلی نجات نمی یابند و آن اینکه وحدت کل طبقه یک شبه یا خلق الساعه و ناگهانی (خود به خودی)امکان پذیر نیست، بلکه بخش به بخش شروع و امکان پذیر می شود (حتی وحدت کمونیست ها نیز ناگهانی ممکن نمی شود)حال که می پذیریم کمونیستها بخشی از طبقه هستند پس وحدت کمونیستی یک نقطه شروع در جهت وحدت کل طبقه است، در نتیجه وحدت کمونیست ها بخشی از هدف است و چون آگاهترین بخش طبقه هستند پیش فرض شروع وحدت طبقه از کانال فعالیت وحدت کمونیستها می گذرد، همچنین وحدت کمونیست ها تنها از کانال حزب طبقه کارگر می گذرد، پس می توان نتیجه گرفت مخالفت با وحدت کمونیست ها ضمن توجیه و دفاع از پراکندگی، مخالفت با ساخته شدن حزب طبقه کارگر نیز محسوب می گردد( این نوعی انحلال طلبی است) از این جهت است که می گوییم تمامی سازمانها و احزاب موجود مدعی کمونیستی یا انقلابی مانع ساخته شدن حزب طبقه کارگر هستند، بنا براین در مقابل چنین وضعیتی شعار “همه ی تسهیلات برای ساختن هسته ها “ معنای منطقی پیدا می کند.
توجیه دیگری نیز برای چنین اصلی بیان می شود ،برخی از رفقا می گویند : (چون وحدت کمونیست ها ممکن است زمان زیادی طول بکشد، نمی توان منتظر شد و اقدام به ایجاد وحدت در طبقه نکرد( این هم روی دیگر سکه سنتز نوین است)) این موضوع نیز دو جواب دارد یکی (مخصوص ایران و کشور های استبدادی آسیایی است) اینکه طی ۶۰ تا ۷۰ سال گذشته که به دنبال وحدت کمونیست ها نبودیم و فقط دنیال وحدت طبقه بودیم چرا موفق به ایجاد وحدت طبقه نشدیم؟ آیا ۷۰ سال زمان کوتاهی است؟(بر مبنای ساختار مبارزاتی این منطقه ایجاد و ادامه کاری سازمانهای توده ای طبقه کارگر الزاما” از مسیر ساخته شدن سازمان سیاسی طبقه کارگر می گذرد این طبق تاریخ ثابت شده است)  و حتی دیدیم در انقلاب ۵۷ طبقه آماده وحدت یابی بود ولی به دلیل عدم اندیشه وحدت کمونیست ها، انقلاب شکست خورد در همان انقلاب میلیون ها نفر از طبقه کارگر به فدائیان و دیگر نیروهای همانند، علاقه نشان دادند و انها به دلیل عدم داشتم تئوری انقلابی (مارکسیست – لنینیستی) آن همه نیروی مستعد را نتوانستند به وحدت برسانند. جواب دوم هر چند تکراری خواهد بود ولی لازم است وحدت از کانال آگاهی می گذرد بنابراین اگر بخواهیم طبقه را به وحدت برسانیم باید آنها را اگاه کنیم آگاه کردن طبقه از طریق تشکلات پراکنده و نا متحد که اگاهی را با اشکال متفاوت و بعضا” متضاد ارایه می دهند نه تنها باعث وحدت نمی شوند بلکه تفرقه را در طبقه دامن می زنند در واقع مانع وحدت هستند در نتیجه تا زمانی که کمونیست ها در حزب انقلابی طبقه کارگر به وحدت نرسند طبقه کارگر هرگز به وحدت دست نخواهد یافت.
بنا براین مخالفت با وحدت کمونیستها برای دفاع و عملی کردن وحدت طبقه نیست  بلکه هدف دیگری را دنبال می کنند، از خود باید بپرسیم :
۱-       در مخالفت با وحدت کمونیست ها چه هدفی را دنبال می کنند؟
۲-       یا با حرکت در مسیر عدم وحدت کمونیستها بدنبال حفظ یا بدست آوردن چه منافعی هستند؟
جواب یک چیز است تمامی تشکیلاتهای موجود می خواهند با استفاده از این شعار از نقد پراتیک و تئوری شکست خورده گذشته خود و در جا زدن ، به حاشیه رانده شدن و بن بست و خود به خودیسم فعلی شان دفاع کرده و از نقد وضعیت موجود و بی عملی شانه خالی نمایند و مخالفتشان با لنینیسم را که تاریخا” اثبات شده تنها گرایشی است که می تواند طبقه را آماده تسخیر قدرت کند پنهان کنند ( مثلا” رفیق حمید تقوای بحث در مورد خیزش ۱۳۸۸ را با بیان اینکه همه چیز عوض شده به گذشته مربوط می داند که باید در بحث جدید او صفر شده محسوب گردد و نیازی به بررسی و نقد ندارد، متاسفانه چپ مدرن تا این حد از گذشته شکست خورده خود که در حاشیه قرار داشت فرار می کند و حاضر نیست تئوری وپراتیک چهار سال قبل خود را با بهانه اینکه به گذشته تعلق دارد مورد نقد قرار دهد، همچنین برای مصون ماندن از نقد، مبارزه تئوریک را که بخشی از مبارزه طبقاتی است از پراتیک منفک می کنند خود این فرار از گذشته خویش، دلیل شکست است در این رابطه به مصاحبه رفیق حمید تقوای با رادیو پیام توجه کنید ) .همچنین می خواهند نداشتن و نا توانی در بر قراری ارتباط ارگانیک با طبقه را که باعث غوطه ور شدن در محفلیسم و سماجت در حفظ آن است را  پنهان نمایند ، حتی این تشکیلاتها داشتن ارتباط ارگانیک را با داشتن ارتباط دوستانه، محفلی و بر مبنای علاقه سنتی اشتباه می گیرند.شکی نیست که رفقای فدایی _ رفقای کمونیست کارگری ،حکمتیست ، راه کارگر ، کمونیست ایران و کومله و… صدها ارتباط در داخل دارند  و دائما” با آنها مراوده دارند اما نمی خواهند بدانند که ارتباط آنها اصلا” و ابدا” ارتباط ارگانیک و تشکیلاتی نیست، بلکه حتی اگر هزاران ارتباط داشته باشند ارتباطشان ساختار محفلی دارد، این تشکیلاتها برای افرادی که در داخل ( حتی برای بیرونیها) دارند هرگز مراحل عضویت طی نکردند یا به حالت ماست مالی گذراندند هرگز اصول و پلاتفرم خود را با آنها به بحث نگذاشته اندو بر مبنای اعتقاد مشترک ارتباط ندارند از آنها ارتباط منسجم و دو طرفه تشکیلاتی نمی خواهند آنها را به طور منظم آموزش نمی دهند از آنها نمی خواهند دائما” جلسات حوزه ای یا هسته ای یا کمیته تشکیل داده و نتایج را اعلام کنند از آنها نمی خواهند کارهای مشخص و خاص و برنامه ریزی شده انجام دهند و از آنها نمی خواهند همانند سازی کنند و… در واقع این تشکیلات ها نیروهای انقلابی را به حال خود رها کرد ه اند و بدون سازماندهی انها به اینکه صد یا هزار ارتباط سنتی دارند دل خوش هستند و از اینکه مبادا آنها را از دست بدهند حاضر به تغییر وضعیت موجود نمی شوند، بنابراین یکی از عواملی که در مقابل هر گونه تغییر مقاومت نشان می دهند و از دو اصل نامبرده( یکی از طرف چپ “سنتی” و دیگری از طرف چپ “مدرن”) استفاده می کنند اینکه مبادا محفلشان متلاشی شود .
فکرش را بکنید اگر افراد و ارتباطات این تشکیلاتها به امان خدا رها نمی شدند و دچار خود به خودیسم مانند خود تشکیلاتها نبودند و دائما” در جهت همانند سازی و تکثیر شدن عمل می کردند اگر هر کدام ۱۰ نفر داشتند طی ۱۰ سال گذشته باید هر کدام  حداقل به هزار نفر تبدیل می شدند، چه کسی می تواند بگوید با هزار نفر که دائما” در حال کسب آموزش و ارایه آموزش تشکیلاتی باشند نمی شد رهبری خیزش را در سال ۸۸ به دست گرفت ؟
این تشکیلاتها هرگز به ساختن کادر مبادرت نکرده اند بلکه مانند تیم های فوتبال به دنبال قور زدن فعال و کادر ساخته شده بودند . و همه این ارتباطهای موجود تسهیلاتی است که متعلق به طبقه کارگر است که متاسفانه به وسیله محافل فوق(سازمانها و احزاب فوق) به هدر می رود .
وقتی می گویم نیروهای این محافل همانند سازی نمی کنند ممکن است برخی از این تشکیلاتها مانند آنهای که در بالا نامبردم قلم به دست بگیرند و پیش خود بنویسند مثلا” ۴ سال پیش آقای “ز” از افراد ما بود و طی چهار سال خانم “ه” و آقای “د” را به جمع هواداران ویاحتی اعضای ما جذب کرده است، بنابراین، گفته اشرفی خطا است که افراد ما همانند سازی نکردند ( آنچه به صورت سربسته می گویم مواردی است که اتفاق افتاده است ) جواب من به این رفقا این است که جذب افراد محفلی توسط افراد محفلی هوادار یا عضو چیزی نیست که به عنوان همانند سازی تشکیلاتی قبول کرد بحث ما ایجاد هسته و حوزه تشکیلاتی و کادرسازی و به دنبال آن همانندسازی کادری است نه جذب توده وارها توسط توده وارها که اگر حتی جذب افراد به صورت توده وار را هدف قرار دهیم باید بگویم در این مسیر نیز همگی شکست خوردید، چون شرایط طبقه کارگر طبق اعتراضات و اعتصابات پرشمار و همچنین شرایط کل جامعه به اعتبار خیزش سال ۸۸ برای جذب توده وار افراد آنقدر مهیا بود که باید دهها هزار نفر را همانند سازی به نوع شما انجام می گرفت، که می دانیم در آن نیز ناتوان بودید. یک بحث بسیار مهم  که متاسفانه انحرافی نیز است اینکه برای عدم عبور از خود به خودیسم و برای توجیه عدم انجام وظیفه، سرکوب را اساس عدم تشکل یاب قرار می دهند، در حالی که از دشمن نمی توان انتظار داشت سرکوب نکند، بلکه در مقابل وجود هر اندازه از سرکوب کادر ها باید راه های جدید برای سازمان یابی و سازماندهی پیدا کنند وقتی چنین نمی شود و وجود سرکوب بهانه ای برای توجیه عدم سازماندهی و یا توجیه سازماندهی سطحی و نا کارآمد و روز مره می شود نشان دهنده عدم کادر سازی و همانند سازی انقلابی است.
رفیق منصوری در قسمت دوم می گوید “…کمونیست ها مبارزه میکنند برای وحدت طبقه کارگر “
هر گاه برای توجیه عدم وحدت کمونیستها آنها را جدا از طبقه بدانیم یعنی آنها دارای منافع متفاوت با منافع طبقه هستند تشکیلاتها و افراد کمونیست که به دلیل متفاوت بودن منافعشان امکان وحدت با هم و با طبقه  ندارند،اما می خواهند طبقه را به وحدت برسانند، چرا؟ اگر بحث را از خیر خواهانه و اومانیستی بودن بر حذر کنیم و به موضوع از زاویه مارکسیستی نگاه کنیم  چنین کمونیست های وحدت طبقه را برای رسیدن به منافع متفاوت خودشان با طبقه کارگر لازم دارند، در نتیجه آنها را با هر نامی که باشند باید نقد و افشا کرد.
اگر منافع جدا از طبقه ندارند، بنابراین هیچ مانعی برای ایجاد وحدت میان آنها نباید وجود داشته  باشد، مگر اینکه دچار محفل گرایی، خودبه خودیسم و در کل رفرمیسم که در آن پراکندگی قابل قبول و هضم می باشد، نهایتا” سوال اصلی من از رفیق منصوری و بقیه کمونیستها و تشکیلات های مدعی کمونیستی این است که چه منافع متضادی با هم و با طبقه کارگر دارند که مانع وحدت میان آنها می شود ؟
با توجه به موارد بالا و به فرض محال فارغ از منافع طبقه کارگر ، اگر برای کمونیست ها معنا و مفهوم وجودی قائل شویم ، باز لازم به ذکر است که کمونیستها اگر حتی از طبقه جدا باشند و منافع متفاوتی داشته باشند باز هم برای ایجاد وحدت طبقه کارگر و استفاده از آن نیاز به وحدت میان خود دارند، چرا که طی تقریبا” ۷دهه ثابت کرده اند  که هیچ کدام به تنهایی  قادر به ایجاد وحدت در طبقه کارگر نیستند.
محمد اشرفی
۱۱/۳/۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر