افکار ناصر اصغری بخشی از تراوشات “انقلاب انسانی”

رفیق ناصر اصغری لطف کردند وبه سوالات من در مقاله ای با عنوان  مصطفی صابر و “انقلاب ١٣٨٨”!!! به جای رفیق مصطفی صابر جواب دادند فبل از هر حرفی تشکر می کنم . البته نوشته ایشان با عنوان “باز هم درباره انقلاب“  بطور خالص جواب نیست بلکه نوشته انتقادی است  بنا براین احتیاج به جواب دارد .با توجه به اینکه زمان بسیار کمی دارم و اکنون در انتظار بسیار سخت و کشنده که روح و روان انسان را بطور دهشتناکی خرد و خمیر می کند به سر می برم و به دلیل روزانه ۱۱ ساعت کار سخت بدنی  ضمن خستگی زیاد زمان کمی دارم و همچنین به علت سوختن لپ تابم دچار مشکلات بیشتری هستم با همه این سختی ها تلاش می کنم جواب در خوری ارایه کنم اما قبل از پرداختن به جواب اگر در نوشته ام نقاط نادرستی بود پوزش می طلبم و انتظار دارم گوشزد کنید .


در نوشته انتقادی رفیق ناصر اصغری چهار طیف خطا وجود دارد و موجودیت نوشته انتقادی ایشان ذاتا” بر خطاها پایه گذاری شده است . خطا های فوق را می توان  به صورت زیر دسته بندی کرد.


۱-       اشتباهات

۲-       تناقضات

۳-       تبلیغ خود به خودیسم

۴-       انحرافات


۱-      اشتباهات

اساسا” در نوشته انتقادی رفیق ناصر اشتباهات مهمتر از بقیه است اگر این مورد اتفاق نمی افتاد به احتمال قوی رفیق ناصر اصلا” اقدام به نوشتن چنین متنی نمی کردند. برای اینکه بتوانم به نوشته رفیق ناصر اصغری جواب درخوری بدهم در گوگل نوشته های ایشان را سرچ کردم و مشاهده کردم که دارای کمیت بسیار زیادی است و شاید بتوان گفت در هفته حداقل یک نوشته دارند . پس از دیدن این همه نوشته متوجه شدم که چرا اشتباهات ایشان در نوشته اش زیاد است ،من این گونه درک کردم که ایشان نه در نوشتن بلکه در خواندن و درک مطالب مشکل دارند.

یک مورد اشتباه ایشان در رابطه با تعریف من از انقلاب است ، در نوشته خود گفته ام :

(درک من از انقلاب در شرایط کنونی سیر مداوم اعتراضات به اشکال مختلف  و رشد یابنده است که در روند و پروسه خود دچار فرود و فرازهایی می گردد که هیچ وقت بخش هایی از آن مانند یک یا چندفرود یا فراز، انقلاب محسوب نمی گردد بلکه مجموعه تمامی فرود و فرازهای آن در طی روند خود تا  حدسرنگونی سیادت سیاسی سرمایه داری و برقراری حاکمیت طبقه کارگر یک انقلاب محسوب می شود .)

اشتباه رفیق ناصر در مورد تعریف فوق این است که نتوانستند متن را صحیح بخوانند چون در این تعریف پارامتر تعیین کننده عبارت (در شرایط کنونی ) است. و همچنین گفته ام : ( تصمیم گرفتم دوباره جهت درک درست از انقلاب و مرتکب نشدن اشتباه در رابطه با تعریف انقلاب و ملزومات آن ، همچنین اهداف آن ،نیروهای به ثمر رساننده یک انقلاب  و همچنین بررسی نوع انقلابی که با شرایط فعلی ایران و جهان می تواند مورد قبول بوده و نام انقلاب را به خود بگیرد بررسی کنم) . ایشان این مورد را متوجه نشده آنگاه نصف نوشته خود راجهت بررسی عدم انطباق  تعریف من از انقلاب با انقلابات سالهای ۱۸۴۸ ،.. ۱۹۰۵ ، ۱۹۱۷ ، ۱۳۵۷ ، انقلاب مشروطه ، انقلاب کبیر فرانسه ، انقلاب امریکا و… اختصاص داده است که اگر معنا و مفهوم “در شرایط کنونی” را متوجه می شدند نیازی به نوشتن نبود.

اشتباه بعدی ایشان مربوط به گفته های لنین است که لنین در رابطه با شرایط اعتلای انقلابی صحبت می کند ولی رفیق ناصر این گفته های لنین را به عنوان تعریف لنین از انقلاب درک کرده اند.   وبرای رد گفته های من نقل قول زیر را از لنین می آورد

 … می گوید: “علی العموم علامتهای یک موقعیت انقلابی چیست؟ مطمئنا اشتباه نخواهیم کرد اگر به سه علامت عمده زیر اشاره کنیم: ١) طبقات حاکمه امکان نداشته باشند فرمانروائی خود را به شکل پیشین حفظ کنند؛ بحران در میان “بالایی ها” یعنی بحران سیاست طبقه حاکم موجب پیدایش شکافی می شود که ناخرسندی و برآشفتگی طبقات ستمدیده در آن راه می یابد. برای شروع انقلاب معمولا کافی نیست که “پایینی‌ها نخواهند” بر روال سابق زندگی کنند، بلکه علاوه بر آن لازم است که “بالایی ها هم نتوانند” به روال سابق زندگی کنند، ٢) تشدید بیش از حد عادی فقر و بدبختی طبقات ستم زده، ٣) ترفیع قابل ملاحظه ناشی از علل پیش گفته فعالیت توده ها که در دوران “آرام” به آرامی می گذارند غارتشان کنند ولی در ادوار بحرانی چه تحت تأثیر مجموع بحران و چه به وسیله خود “بالایی ها” به میدان عمل تاریخی مستقل کشانده می شود.”

همچنین تعریفی از تروتسکی آورده است که  می دانم ایشان تروتسکیست نیستند و البته لنین را هم قبول ندارند بلکه خواستند تعاریف مختلف بیاورند تا از آن طریق ثابت کنند که تعریف من از انقلاب با هیچ موردی سازگاری ندارد  در رابطه با تعریف تروتسکی از انقلاب من فقط به دو سوال تکیه می کنم و اینکه تعریف تروتسکی چقدر جامع است یا چقدر مانع است خود تروتسکیست ها باید جواب بدهند و من فعلا” در این رابطه بحث نمی کنم.

… میگوید: “بارزترین خصوصیت هر انقلاب، همانا مداخله مستقیم توده‌ها در حوادث تاریخی است. در ادوار عادی، دولت، چه سلطنتی باشد و چه دمکراتیک، خود را به سطح مافوق ملت ارتقا میدهد و آن گاه تاریخ به دست متخصصان این حرفه پادشاهان، وزرا، بوروکراتها، وکلای مجلس و روزنامه‌نگاران ساخته میشود. اما در لحظات حساس، هنگامی که نظام کهن برای توده‌ها تحمل ناپذیر میشود، توده‌ها موانعی را که از صحنه سیاست دور نگاهشان میداشت در هم می‌شکنند، نمایندگان سنتی خود را به کنار میروبند، و با مداخله خود نخستین پایه‌های رژیم تازه را پی میریزند. … تاریخ هر انقلاب برای ما پیش از هر چیز ورود قهرآمیز توده‌ها به عرصه حاکمیت بر سرنوشت خویشتن است. در جامعه‌ای که دستخوش انقلاب شده است، طبقات با یکدیگر می‌ستیزند.”


۱-       آیا اگر جامعه دستخوش انقلاب نشده باشد طبقات با هم در ستیز نمی باشند؟ یعنی ستیز طبقاتی فقط به زمان انقلاب خلاصه می شود؟

۲-       … بارز ترین خصوصیات هر انقلاب ، همانا مداخله مستقیم توده ها در حوادث تاریخی است …  رفیق ناصر با تکیه به چنین تعریفی می خواهد هر حرکتی از طرف توده ها را انقلاب به حساب بیاورد آیا با تکیه به کدام قسمت تعریف تروتسکی از انقلاب می توان اعتراضات ۸۸ را انقلاب نامید ؟ یا رفیق ناصر برای توجیه کدام اصل و حرکت گرایش خود به چنین تعریفی نیاز دارد ؟


اگر این تعریف را بدون  در نظر گرفتن آموزش های مارکس و لنین  و نبرد آگاهانه طبقاتی به عنوان دستمایه قبول انقلاب قرار بدهیم هر شورشی ، اعتراضی ، قیام و عصیانی و رژیم چنجی و انقلابات رنگین  حتی حرکت های ارتجاعی را می توان انقلاب نامید . اینجاست که معلوم می شود رفیق ناصر برای انقلاب جا زدن اعتراضات ۸۸ دست به  دامن چنین تعریفی می شود فقط به دلیل اینکه توده ها دست به اعتراض زده اند اما می دانیم که خود تروتسکیست ها اعتراضات ۸۸ را به عنوان انقلاب قبول ندارند چرا؟ چون آنها به مبارزات طبقاتی اعتقاد دارند و انقلاب را خود به خودیسم نمی دانند اما رفیق ناصر انقلاب را حاصل نبرد طبقاتی نمی داند و اعتقاد دارد که توده ها فرا طبقاتی هستند. رفیق ناصر می گوید ” انقلابات … حتی کار هیچ صنف و طبقه خاصی هم نیستند. انقلابات کار توده هاست” در همین حال انقلاب را به طریق خود به خودیسم درک می کنند . چنین اعتقادی در ایشان حاصل کدام افکار و اندیشه است؟ مسلما” نمی تواند  حاصل مارکسیسم باشد. در پایین به این مورد بیشتر خواهم پرداخت. مثلا” اعتصابات گدانسگ تحت رهبری لخ والسا یا پیروزی فاشیست ها در ایتالیا ، نازیها در آلمان و… که در مواردی زیادی نیز همراه با حرکتهای توده ها بوده است آیا می توان اینها را انقلاب نامید در حالی که توده ها به صورت توده وار و بدون آگاهی طبقاتی در آنها در واقع علیه منافع خودشان شرکت داشتند به گفته مارکس دکلاسه شده بودند . آیا حرکت ها و اعتراضات نیروهای طبقاتی که دکلاسه شده اند را می توان انقلاب نامید؟


همچین بست دادن تعریف من از صورت بندی انقلابات کنونی جهت تعریف همه انقلابات در دهه ها و صده های قبلی نشان می دهد که رفیق ناصر در رابطه با دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی، سوسیالیسم علمی و… دچار مشکل است و مقوله ها را با دید ایده آلیستی و انجماد فکری نگاه می کند بنا براین انتظار دارد یک تعریف، تمامی زمانها را بپوشاند. و از طرفی در تناقض است که می گوید عدم عدول از اصول مارکسیستی _به اعتقاد من)  مرا دچار پیچیدگی مذهبی می کند از این گونه تناقضات در نوشته رفیق ناصر بسیار زیاد یافت می شود. که به چند مورد از آنها خواهم پرداخت.


مورد چهارم که لازم است بیان شود مورد انقلابات استعاره ای هستند یعنی اتفاقاتی که از نظر تعریف سوسیالیسم علمی انقلاب نیستند بلکه برای نشان دادن میزان اهمیت و بزرگی آنها به صورت قرار دادی انقلاب نامیده می شوند  منظور از انقلابات استعاره ای انقلاباتی مانند ، انقلاب صنعتی ، انقلاب انفورماتیک ، انقلاب ژنتیکی ، انقلاب دیجیتالی و… این ها هیچ کدام جای در بحث ما ندارند و قرار نیست تعریف انقلاب از نظر اجتماعی شامل این موارد نیز باشد . اینها هیچ کدام انقلاب نیستند چون نمی خواهند کهنه را نابود و نو را جایگزین نمایند بلکه همگی در جهت تکامل پایه های قبلی خود حرکت می کنند فقط به دلیل اینکه سرعتی بسیار بالا دارند. در نقطه عطفی از تاریخ خود  رشد و پیشرفت خارق العاده ای ایجاد می کنند . سرعت پیش رفت علمی و تغییرات در درک آنها که معمولا” رد علوم گذشته و جایگزین شدن جدید به عنوان آلترناتیو قدیم نیستند بلکه در امتداد و تکامل دهنده علوم گذشته هستند باعث لزوم چنین نام گذاری می شود. این طیف انقلابات  حاصل نبرد طبقاتی نیستند هرچند از آنها به عنوان ابزار در مبارزات بین طبقات استفاده می شود اما خودشان حاصل نبرد طبقاتی نمی باشند.  در حالی که انقلابات اجتماعی دقیقا” حاصل نبرد میان طبقات هستند  و در تمامی زوایا تاثیر ژرفی می گذارند ما آنها را جهت درک قدرتمندی و گستردگی ، میزان بالای تاثیر و شتابی که به رشد رشته خود می دهند انقلاب نام گذاری می کنیم   انقلابات اجتماعی بر دو پایه اصلی سوار هستند که عبارتند از سلبی و ایجابی . یعنی اولا” انقلابات کور نیستند ، جهت دار و نقشمند هستند و دارای پروسه و روند تکاملی می باشند .  هدف انقلابات چه به صورت جزیی و چه به صورت کلی نابودی نظام های کهنه و جای گزینی نظام های جدید می باشد. نابودی یا سرنگونی یک دولت یا یک رژیم انقلاب محسوب نمی گردد. بلکه فقط تغییر یک دولت یا یک رژیم است.خلاصه آوردن مقوله انقلابات استعاره ای داخل بحث انقلابات اجتماعی و همتراز قرار دادن آنها باهم  ایجاد خلط و انحراف در بحث است.


رفیق ناصر تعریف مشخص خودش از انقلاب را ارایه نمی دهد . با توجه به اینکه اعتراضات ۸۸ را انقلاب می داند و اینکه اعتقادی به انقلاب توسط طبقه محکوم را ندارد و با توجه به اینکه حرکت های خود به خودی و کور را پایه های انقلاب می داند و اعتقاد به “انقلاب انسانی” داردو همچنین آوردن تعریف انقلاب از نظر ارسطو که در بند ۲ “اصلاح قانون اساسی را انقلاب می داند.” یعنی اینکه رفرم را نیز به عنوان انقلاب می شناسد همه اینها و دهها مورد دیگر نشان می دهد که اندیشه ایشان مارکسیستی نیست. ایشان می گوید”مسئله قدرت سیاسی مسئله اصلی انقلاب تعریف شده است. هیچ کسی اعتراض و تحولات انقلابی و یا نتایج حاصل از آنرا، مبنایی برای “انقلاب” خواندن و یا نخواندن آن تحولات، قرار نداده است.”


قدرت سیاسی انعکاسی از قدرت طبقاتی است و در واقع تا زمانی که تغییرات عمیق جهت جایگزینی حاکمیت نوین در حال تکوین، شکل نگرفته باشد تغییر قدرت سیاسی، رژیم چنجی،بیش نخواهد بود اگر به تنهایی قدرت سیاسی را هدف قرار بدهیم و آن را انقلاب بنامیم کودتا نیز انقلاب محسوب می شود در تعریف وظایف احزاب سرمایه داری می گویند حزب معطوف به قدرت سیاسی است با این تعریف و نتایجی که رفیق ناصر از تعاریف مختلف اعلام می کند تمامی احزاب بورژوای و حتی ارتجاعی آنها نیز انقلابی هستند چون می خواهند قدرت سیاسی را بدست بیاورند. در حالی که انقلاب ریشه های اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی ،اجتماعی و … یک نظام را مورد حمله قرار می دهد و در نقطه ای از تاریخ مبارزات خود تسخیر قدرت سیاسی را برای امکان ادامه تغییرات در دیگر حوزه های نظام حاکم  اجتناب ناپذیر شده و تسخیر قدرت می کند که اگر در آن لحظه تسخیر قدرت صورت نگیرد ادامه انقلاب (تغییرات و جایگزینی سیستم نوین به جای سیستم کهنه )با شکست روبرو خواهد شد .


یک مورد نیز نیاز به تذکر دارد که رفیق ناصر عواملی که به عنوان جرقه ای باعث رو آمدن حرکت های انقلابی که در متن جامعه به صورت جریان رشد یابنده ولی پنهان از دیده ها وجود دارند و هر روز با انباشته شدن نیروهایش قوی تر می گردد را شروع انقلابات بیان می کند .مثلا” شروع جنبش تنباکو را به شلاق زدن چند تاجر ، یا شروع انقلاب ایران را به شبهای شعر و… تعریف می کنند . این درست نیست بلکه حرکت های فوق فقط بهانه های برای فورران جریانی است که در دل جامعه حرکت می کند و به جایی  رسیده که دیگر امکان پنهان ماندن را ندارد و با هر بهانه می توانستند علنی شده خود را نشان بدهند پس شروع شان همان لحظه بهانه نیست ،(همانگونه که  از طریق علم زمین شناسی می توان تشخیص داد که چه زمانی آتشفشان فوران خواهد کرد، از طریق اصول علمی انقلاب نیز می توان تشخیص داد نیرو های انقلابی تا چه حدودی پتانسل انباشته دارند و احتمالا” در چه زمانی می توانند با یک جرقه به صورت بهانه شروع شوند این را دشمن مثلا” امریکا می داند برای همین قبل از اینکه مردم لیبی و یا سوریه بتوانند شروع کنند یا به هماهنگی لازم برسند وارد گود مبارزه می شوند و حرکت مردم را به بیراهه می برند اما برخی از مدعیان  انقلاب اعتقاد دارند هیچ چیزی را نمی شود تشخیص داد در نتیجه مجبور می شوند افتان و خیزان به صورت زائده ای از حرکت امریالیست ها در صف آنها حرکت کنند اعتقاد داشتن به اینکه نمی توان تشخیص داد انقلاب در چه حدودی قرار دارد در واقع توجیه دنباله روی و تایید تئوری های رفرمیستی است و نامیدن اعتراضات ۸۸ را به عنوان انقلاب نیز پنهان کردن ناتوانی و غیر کارگری بودن گرایش است اگر آن را انقلاب ندانید باید جواب بدهید که شما که یک حزب تمام عیار کارگری هستید چرا در اعتراضات ۸۸ دخالت نکردید و آن را به سمت و سوی انقلابی سوق ندادید پس شما مجبور هستید اعتراضات ۸۸ را انقلاب جا بزنید و بعد بگوید خوب خودش انقلاب است نیازی نبود ما آن را سمت و سوی انقلابی بدهیم و همچنین با تعریف های ناروشن برای انقلاب باز می توانید یقه گرایش خودتان را به عنوان یک حزب کمونیستی و کارگری راحت کنید چون اگر بپذیرید که شروع انقلاب یعنی  سر نگونی سیادت سیاسی سرمایه داری و بر قراری حکومت کارگری بنا براین اعتراضات ۸۸ انقلاب نیست باز این سوال پیش می آید که اگر شما حزب طبقه کارگر هستید چرا اعتراضات را به انقلاب نمی کشانید . همچنین ارایه دادن تعریف های نا روشن از انقلاب و  اینکه هیچ کس نمی داند چه وقت اتفاق خواهد افتاد نیز برای شانه خالی کردن از انجام وظیفه است در واقع می خواهید  پنهان کنید که چرا حزب شما و بقیه احزاب و سازمان ها نتوانستند در اعتراضات ۸۸ حضور یافته و به آن جهت بدهند پس حزب طبقه کارگر نمی توانند باشند. می خواهید خود به خودی بودن انقلاب را پیش بکشید تا ناتوانی خود را پنهان کنید.

چرا در یک نوشته این همه اشتباه باید وجود داشته باشد؟


۲-      تناقضات

رفیق ناصر در بخشی از نوشته انتقادی خود دچار احساسات شده و مثال هایی را به طور شعر گونه پشت سر هم ردیف می کند و همین باعث ایجاد تناقضات بسیاری می گردد عبارتهای زیر از آن جلمه اند :

 (انقلاب)”می تواند همانند ایران با شبهای شعر شروع شود. (انقلاب) با سخنرانی هیچ سخنران حرفه ای و با شعرهای هیچ شاعری راه نمی افتند.” داخل پرانتز از من است.

تعجب نکن  رفیق ناصر هر دو این جمله ها نوشته خود شما است در شبهای شعر شاعران و سخنرانان  چه کار می کنند که باعث شروع انقلاب ایران می شوند ولی شعر های شاعران دیگر و سخنان ، سخنران حرفه ای نمی تواند آن کار ها را انجام بدهد؟

(انقلاب ) “با موعظه هیچ کشیش و راهبه ای،.. راه نمی افتد . انقلاب ١٩٠۵ هم که رهبرش یک کشیش مرتجع بود که بعضی از روایتهای تاریخی او را مأمور پلیس می دانند. این انقلاب سرآغاز انقلاب روسیه بود که طومار تزار را در سال ١٩١٧ در هم پیچید.” داخل پرانتز از من است.

رفیق ناصر این دو نیز نوشته خود شما است دهها نوع از این تناقض گوییها در نوشته شما وجود دارد. معلوم نیست شما از این تناقض گوییها چه نتیجه ای جز ء  تحت الشعاع قرار داد اصل ماجرا می توانید بدست آورید . جالب است شروع یک انقلاب تاریخ ساز را که دنیا را تکان داد این قدر چیب می داند و به خود به خودیسم وصل می کند. این همه اهانت به انقلاب بابت این است که یک گرایش بتواند ناتوانی خود را در رابطه با انجام وظیفه انقلابی، جهت سوق دادن اعتراضات به سمت حرکتهای آگاهانه و انقلابی را بپوشاند.

ایشان  می گوید: “انقلابات… از هیچ اصول خاصی پیروی نمی کنند.” و به دنبال آن می گوید “انقلابات کار توده هاست.”  آیا همین عبارت به خود ی خود ” انقلابات کار توده هاست” یک اصل خاصی نیست؟ و در تناقض صدر در صدی با گفته شما که ” از هیچ اصول خاصی پیروی نمی کنند ؟ قرار ندارد؟

چه اجباری به این همه تناقض گویی وجود دارد؟

ضمن توصیه به رفقا که یک بار دیگر نوشته دو صفحه ای  مرا با عنوان (مصطفی صابر و” انقلاب ۱۳۸۸!!!”) را بخوانند در اینجا بخشی از آن را می آورم تا معلوم شود مشکل رفیق ناصر که به نمایندگی ار رفیق صابر و کل گرایشش جواب می دهد در کجا است.

(به نظرم می توان برای شناخت گرایشات مختلف چنین تعریفی را ملاک قرار داد که آیا یک گرایش انقلابی است یا زائده ای از سرمایه داری می باشد . بر این مبنا نیز از مصطفی صابر می خواهم دلایل خود را که اعتراضات ۸۸ را انقلاب می نامد بیان کند یا حداقل تعریف خود را از انقلاب اعلام نماید تا فعالین و مبارزان طبقه کارگر ضمن درک موضوع بتوانند از میان راههای مختلف بیان شده آنچه درست تر است را انتخاب نمایند . من بی صبرانه در انتظار بیان دلایل آقای صابر هستم تا اگر در برداشتهای خود خطا یا اشتباهاتی دارم آنها را برطرف نمایم .

من چون خود به گرایش مارکسیسم- لنینیسم اعتقاد دارم بر این مبنا عملکرد و گفته های لنین را بیان می کنم که در اصول هرگز نمی توان ذره ای گذشت کرد ولی در تاکتیکها باید هر چه بیشتر نرمش نشان داد . تعریف انقلاب در حوزه اصول پایه ای است، نه تاکتیکی ، بنابراین نوع تعریف و حرکت در اصول باید نشان دهنده این باشد که آیا اندیشه یک تئوریسین که در داخل صف طبقه کارگر قرار دارد واقعا” در خدمت طبقه کارگر است ؟ یا در حین حضور در صف طبقه کارگر فعالیتش به سود طبقه مقابل است؟)

 برای جواب ندادن به چنین سوالی است که رفیق ناصر می گوید انقلابات از هیچ اصولی پیروی نمی کنند.


لنین می گوید:

“مادام که افراد فرا نگیرند در پس هر یک از جملات ، اظهارات و وعده و وعید های اخلاقی ، دینی ، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جستجو کنند ، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود.”یعنی اینکه نوع تعریف ها از اصول در حوزه تئوریک و عملکردهای ما در حوزه پراتیک نشان دهنده درستی یا نادرستی مسیر حرکت ما هستند . گفته من این است که بیان کردن اینکه اعتراضات ۸۸ انقلاب بود در واقع غیر مارکسیستی است و ضمن اینکه آموزش بسیار غلط به فعالین و توده های کارگری می دهد و انحرافات را در درون آنها به شدت دامن می زند در نتیجه به تمامی آنها که خود را مارکسیست می دانند باید نهیب زد که از هر گونه آموزش های غلط ،غیرمارکسیستی و ضدکارگری جلوگیری کرده و آنها را به شدت نقد کنند همانگونه که مارکس _انگلس و لنین از آموزش درست و علمی در مقابل انحرافات زمان خود با تمام توان دفاع می کردند و انحرافات را نقد می کردند حال چگونه می توان یکی از ارکان اصلی مارکسیسم که انقلاب است و این گونه مورد آموزش غلط واقع شده است را دید و خیلی آرام و ساکت خود را مارکسیست نامید؟)

رفیق ناصر بعد از کلی عصبیت در رابطه با گفته من که (… در نتیجه انقلابیون در تونس و مصر دریافتن راه و امکانات ادامه مسیر انقلاب پیروز شدند اما مردم در لیبی هنوز حرکت خود را شروع نکرده توسط ارتجاع و سرمایه داری جهانی در نطفه شکست خورده است و در سوریه و یمن نیز در حال حاضر دچار همین روند به شکست کشاندن حرکتهای انقلابی توسط ارتجاع و سرمایه جهانی و داخلی است)می گوید .

کسی که فکر می کند جنگ در سوریه و لیبی، فقط جنگ بین دو قطب ارتجاعی بود، دنیا را از روزنه بی بی سی، صدای آمریکا و سی ان ان می بیند.  این تحریف است که خواننده فکر کند نوشته های من همان های هستند که بی بی سی ، صدای آمریکا  و سی ان ان  می گویند . این سه تلویزیون کی و کجا گفته های مرا تکرار کردند یا آیا اصلا” انها حاضر می شوند چنین حرفهای را بیان کنند؟. رفقا با خواندن مقاله قبلی من به راحتی می توانند تحریف ها را پیدا کنند.


رفیق ناصر می گوید :

“حدس و گمان من درباره موضع محمد اشرفی در مورد انقلاب ٨٨ این است که رهبری این اعتراضات در دست کمونیستها و طبقه کارگر نبود؛ در نتیجه کسی که این وقایع را انقلاب می خواند، دچار انحراف و پیرو زائده لیبرالیسم شده است. کدام انقلاب با شعار و بنر و پلاکارد “حکومت سوسیالیستی ایجاد باید گردد” شروع شد؟ کدام انقلاب با اعتصابات کارگری شروع و به پایان رسید؟ رهبری کدام انقلاب از همان اوایل دست کمونیستها و طبقه کارگر بود؟”

باید گفت چه نیازی به حدس و گمان است نوشته من بسیار واضح و روشن است . و حداقل طی دو سال گذشته بیش از ده مقاله و بیش از ده مصاحبه داشتم و در همه ای آنها اعلام کردم که حزب طبقه کارگر وجود ندارد چون اگر وجود داشت در سال ۸۸ باید طی ۸ ماه ادامه اعتراضات آن را به سمت و سوی کارگری سوق می دادند وقتی چنین اتفاقی نیفتاده است یعنی هیچ کدام از احزاب و سازمانهای مدعی ،کارگری و مارکسیستی نیستند و مشکل شما نیز دقیقا” همین جا است و به جای اینکه خود را اصلاح کنید و وظیفه کمونیستی خود را که آماده کردن طبقه کارگر برای تسخیر قدرت است انجام دهید هر روز بیشتر شانه از انجام وظیفه خالی کرده و برای پنهان کردن نا توانی و فرافکنی، انقلابات را بدون اصول ، خود به خودی و … اعلام می کنید .


ایشان  می گوید :

“محمد اشرفی می گوید که مصطفی صابر اعتراضات سال ٨٨ ایران را انقلاب خوانده است و “این نمی تواند حاصل افکار و اندیشه کارگری و مارکسیستی باشد”. او از اینکه این اعتراضات را نمی توان انقلاب خواند، نتیجه می گیرد: “… بنابراین تعریف حرکتهای حتی پیروزمندانه ی تونس و مصر نیز هیچکدام انقلاب محسوب نمی شود بلکه بخشی از یک انقلاب هستند که گام بلندی در راه بستر سازی جهش انقلابی برداشته است که می توانند توده های زحمتکش این کشورها امکانات بسیار را جهت حرکت به سمت انقلاب خود بردارند.”

این جا تحریف بسیار جالب اتفاق افتاده است من در نوشته خود پس از ارایه تعریف خود از انقلابات در شرایط کنونی جهان نتیجه گرفته و گفته ام ” بنابراین تعریف حرکتهای حتی پیروزمندانه ی تونس و مصر نیز هیچکدام انقلاب محسوب نمی شود بلکه بخشی از یک انقلاب هستند که گام بلندی در راه بستر سازی جهش انقلابی برداشته است که می توانند توده های زحمتکش این کشورها امکانات بسیار را جهت حرکت به سمت انقلاب خود بردارند” این گفته می رساند که انقلاب هم دارای اصول است و هم توسط توده هائی اگاه پیش برده می شود و هم هوشمند و نقشه مند است  اما رفیق ناصر و گرایشش که مخالف هوشمند و دارای اصول بودن و… انقلاب هستند جا به جایی در نوشته ایجاد کرده و تحریف گونه می گوید :

“محمد اشرفی می گوید که مصطفی صابر اعتراضات سال ٨٨ ایران را انقلاب خوانده است و “این نمی تواند حاصل افکار و اندیشه کارگری و مارکسیستی باشد”. او از اینکه این اعتراضات را نمی توان انقلاب خواند، نتیجه می گیرد: “… بنابراین تعریف …” اینها همه از تراوشات وجودی ” انقلاب انسانی ” است.


رفیق ناصر برای اثبات یا پنهان کردن چه چیزی به چنین تحریفی احتیاج دارد؟


۳-      تبلیغ خود به خودیسم

به نظرم برای اثبات اینکه رفیق ناصر خود به خودیسم را تبلیغ می کند بدون توضیح به بخشی از نوشته ایشان مراجعه کنیم کافی است. او می گوید :

“انقلابات، فیلمها و سناریوهای از قبل نوشته شده، اعتصابات و اعتراضات از قبل تدارک دیده و برنامه ریزه شده و یا جنگهای از قبل تدارک دیده شده، نیستند. انقلابات داستانهایی نیستند که نویسنده چندین بار بازخوانی و بازنویسی کرده باشد. انقلابات همانند آتشفشانهای هستند که به مرور زمان به نقطه انفجار می رسند،اما کسی خبر ندارد دقیقا در کدام روز، سر باز میکند! انقلابات “اتفاقاتی” نیستند که روزی  کسی کلید شروعش را بزند و روز بعد، کس دیگری سوت پایانش را بزند! می تواند همانند شروع جنبش تنباکو با شلاق زدن چند تاجر شروع شود  می تواند همانند تونس با خودسوزی محمد بوعزیزی شروع شود. می تواند همانند انقلاب روسیه ١٩١٧ و انقلاب فرانسه ١٧٨٩ با کمبود نان در بازار شروع شود. می تواند همانند ایران با شبهای شعر شروع شود. می تواند همانند روسیه ١٩٠۵ با توهم به پادشاهی شروع شود. می تواند همانند مصر با الهام گرفتن از انقلاب تونس و غیره و غیره شروع شود. هیچ کتاب آسمانی را بند نیستند. با موعظه هیچ کشیش و راهبه ای، با سخنرانی هیچ سخنران حرفه ای، با آهنگ و صدای هیچ خواننده خوش صدایی و با شعرهای هیچ شاعری راه نمی افتند. از هیچ اصول خاصی پیروی نمی کنند. انقلابات کار احزاب تشکل و نهادها، کار اشخاص و رهبران کاریزماتیک و حتی کار هیچ صنف و طبقه خاصی هم نیستند. انقلابات کار توده هاست.”

چرا یک کمونیست یا مارکسیست مانند یک آنارشیست در مورد انقلاب فکر می کند در حالی که خودش ظاهرا” اعتقاد به تشکیلات دارد و عضو یک حزب است؟


۴-      انحرافات

همه ی  مشکلات رفیق ناصر  به یک مشکل بستگی دارد آن ” “انقلاب انسانی” ” است . وقتی یک نفر یا یک گرایش خطایی مرتکب می شود یا باید از خود انتقاد کند و از فرو رفتن در انحرافات جلو گیری نماید یا مجبور می شود برای پنهان کردن  اولین خطا خطای دوم و برای پوشاندن خطای دوم خطای سوم و … را ادامه بدهد متاسفانه انتخاب شعار “انقلاب انسانی” که نه مارکسیستی است و نه کارگری زنجیر بسیار محکمی است که این گرایش را هر روز بیشتر از قبل به گرداب انحراف می کشاند و حال به آنجا رسیده اند که علی رغم اعتقاد به تحزب یابی و علی رغم داشتن حزب اعتقاد به خود به خودیسم و بعضا” آنارشیسم پیدا کردند و این مسیر را همچنان ادامه خواهد یافت.  اصلی ترین دلیل عدم نجات از این گرداب و همچنان فرورفتن در انحرافات بیشتر به مخالفت با لنینیسم بستگی دارد.

رفیق ناصر می گوید :

 ”انقلابات …حتی کار هیچ صنف و طبقه خاصی هم نیستند. انقلابات کار توده هاست” ،این دیگر کاملا نشان می دهد که حزب کمونیست کارگری چقدر کمونیستی و کارگری است که هنوز نتوانسته به یکی از افراد مهم خود یاد بدهد که انقلاب طبق آموزش های مارکس و… حاصل نبرد تاریخی بین طبقات حاکم و محکوم  است، واقعا” جالب است که یک کمونیست و یک مارکسیت هنوز نمی داند که منظور از توده ها چیست در جامعه انسانی توده ی بی طبقه یا توده های فرا طبقاتی وجود ندارد. وجود افکار سازش طبقاتی در چنین جا های نا گهان بیرون می زند. آیا کسی می داند این توده ی فرا طبقاتی چه کسانی هستند، به نظرم این را باید رفیق حمید تقوایی جواب بدهد به هر صورت یک همچنین توده ی بی طبقه از درون شعار ““انقلاب انسانی”” بیرون آمده است.

رفیق ناصر تعریف خود را از انقلاب به وضوح ارایه نمی دهد بلکه مخلوطی از تعاریف مختلف ارایه می دهد تا بتواند بدون اصول و بدون چهار چوب مشخص هر چقدر که لازم دارد به چپ و راست مانور بدهد. این همان “انقلاب انسانی” است چون با قبول عبارت “انقلاب انسانی”  می توان هر حرکتی را انقلاب نامید حتی حرکت های ارتجاعی را نیز می توان انقلاب نامید چون انجام دهنده حرکت های ارتجاعی نیز انسانها هستند با این برداشت و تعریف است که می توانند جنگ بین دو ارتجاع در سوریه را انقلاب بنامند و در صف بندی این جنگ در صفی قرار بگبرند که امریکا قرار دارد و باز خود را انقلابی بنامند با شعار “انقلاب انسانی” و توده ی بی طبقه یعنی توده های دکلاسه شده ، همراه توده امپریالیست ها هم که مجموعه ای از انسانها هستند، می شود انقلابات انسانی ترتیب داد فقط باید مواظب شد که هیچ نامی روی انقلابات گذاشته نشود و با هیچ اصولی تعریف نشوند تا مبادا موضوع مرحله بندی انقلابات پیش کشیده شود همانطوری که ایشان می گویند : “این تقسیم بندی که گویا انقلاب فوریه مال بورژواها بود و انقلاب اکتبر مال کارگران، حداقل امروز دیگر مسخره به نظر می رسد.” اینجا باز معلوم می شود که چرا تعریف مرا از انقلاب قبول ندارد چون تعریف فوق به صورت اصولی مرحله بندی انقلابات را در حال حاضر رد میکند ظاهرا” رفیق ناصر نیز مرحله بندی را رد می کند اما نه برای اینکه نشان بدهد که انقلابات آتی سوسیالیستی است بلکه ایشان رد می کند تا در یک فضای نا آگاهانه و بدون اصول هر اعتراضی را انقلاب بنامد، در درون این فضای نا آگاه می تواند انقلاب دمکراتیک باشد یا انقلاب  مخملی باشد و… اما رفیق ناصر برای این می خواهد موضوع مرحله بندی انقلابات مطرح نشود درواقع خودشان با وجود شعار “انقلاب انسانی”  نه تنها اعتقاد به مرحله بندی دارند بلکه اعتقاد به مرحله  مخلوطی از انقلابات دارند حالا معلوم می شود ارایه تعریف نا روشن از انقلاب برای چه بوده و چقدر سود مند است، این رفقا انقلاب را بر مبنای نیاز سیاسی و فکریشان تعریف می کنند برای “انقلاب انسانی” تعریف روشنی از انقلاب لازم نیست و نباید انقلاب را بر مبنا اصول انقلابی تعریف کرد این رفقا نمی خواهند گرایش خود را تا حد اصول انقلابی  ارتقاع بدهند بلکه برای انقلابی نشان دادن  خود اصل انقلاب را تقلیل می دهند. رفقا اقدام به ارایه تعریف رفرمیستی و خود به خودی از انقلاب می کنند و اگر کسی محکم در اصول علمی انقلاب پافشاری بکند داد و فغان می کنند که از اصول علمی مذهب ساخته اند این نیز برای  برقراری راهی جهت عدم  انجام وظیفه  است .

با تعریفی که ارایه دادم ،می گویم انقلابات از این به بعد مرحله بندی ندارند و نمی توانند از این پس انقلابات غیر سوسیالیستی باشند، در نتیجه  وقتی انقلاب سوسیالیستی نیست یعنی هنوز انقلاب نشده است. برای کسانی که هر حرکتی را انقلاب می دانند و “انقلاب انسانی” را پایه حرکتی و تبلیغی خود قرار می دهند  قابل درک نیست این عدم درک حاصل عدم یادگیری آموزش های مارکس ، انگلس و لنین و حتی حکمت است. وقتی گفته می شود انقلابات در دوره های مشخص تاریخی دارای اهداف متفاوت و مشخص هستند یعنی همین که حالا دوره ی انقلاباتی است که هدف سوسیالیستی دارند وقتی بخواهیم بدون در نظر گرفتن ماتریالیسم تاریخی و شرایط زمانی و مکانی  همه انقلابات را با یک تعریف تحلیل کنیم دچار  ایده آلیسم می شویم،  البته خود بر داشت ایده آلیستی نتیجه شعار “انقلاب انسانی” است. حال معلوم می شود که رفیق ناصر چرا دچار خطاهای چهار گانه می شود. به این دلیل است که می گویم این گفته ها حاصل افکار و اندیشه های است که نه مارکسیستی است و نه کارگری .

تجربه مبارزات تاریخی طبقه کارگر همان داستانی است که طبقه از پیش نوشته و بار ها و بارها آن را بازخوانی کرده است پس می بینید که انقلاب حتی بخش های از قبل تعیین شده نیز دارد مارکس در این مورد می گوید طیقه کارگر دشمن خود را یک بار برای همیشه به زمین نمی زند بلکه او را وقتی زمین زد رها می کند بر می خیزد و پشت سرش را نگاه می کند و از گذشته تجریه کسب می کند و بار ها و بارها این کار را انجام می دهد. یعنی انقلاب طبقه کارگر هم نقشه مند و هم هوشمند است با این گفته می توان علل شکست کمون پاریس و انقلاب اکتبر را نیز درک کرد. ممکن است در آینده نیز انقلابات پیروز کارگری شکست بخورند.

عدم آموزش اصول اولیه باعث می گردد در نوشته ها، خطا های محرزی موج بزند در این رابطه مقصر اصلی رفیق ناصر نیست بلکه اول کل تشکیلات حزب کمونیست کارگری و در مرحله بعدی لیدر این حزب رفیق حمید تقوایی می باشد که بدون آموزش های لازم به رفیق ناصر اصغری مسئولیت نقد نوشته ای  را به او واگذار می کنند و قبل از انتشار عمومی آن را باز بینی نمی کنند. و چنین مشکلاتی برای ایشان ایجاد می کنند. البته خود این عدم آموزش نیز از شعاری مانند “انقلاب انسانی” سر چشمه می گیرد. برای چنین شعاری نیاز به آموزش آگاهی طبقاتی یا سوسیالیسم علمی نیست. پس می توان نتیجه گرفت منشا اصلی خطا های رفیق ناصر و … در قبول شعار”“انقلاب انسانی”” نهفته است .


رفیق ناصر اتهامی نیز می زند، او می گوید :

“کسی که فکر می کند انقلاب ٨٨ به دفاع از آرمانهای خمینی و به طرفداری از موسوی و کروبی بود، جامعه ایران زیر چکمه های اسلامی را به دو کمپ طرفدار احمدی نژاد و خامنه ای و طرفداران موسوی و رفسنجانی تقسیم کرده است.” نمی دانم منظور شما از این تهمت و افترا چیست آیا شما جایی شنیدید  یا خواندید که من چنین فکری دارم ؟

هم چنین می گوید:

“درباره انقلاب باید باز هم نوشت. باید دائم جواب مخالفینش را داد. هر چقدر توده ها و کارگران به خیابان بیایند و بخواهند دیکتاتورها و استثمارگران را بزیر بکشند، همانقدر هم سر و کله تئوریهای عجق وجق به اصطلاح “مارکسیستی” هم پیدا خواهد شد.” ایشان با این گفته می خواهد اعلام کند که من مخالف انقلاب هستم . می دانم خشم ایشان از کجاست چون این تئوری های عجق وجق می گویند هیچ کدام از احزاب و سازمانهای موجود حزب طبقه کارگر ایران نیستند، اگر بودند باید می توانستند اعتراضات ۸ ماهه مردم ایران را به سمت انقلاب کارگری سوق بدهند، همین یک دلیل کافی است که ثابت کند حرب کمونیست کارگری دقیقا” مانند بقیه تشکیلات ها نه تنها حزب طبقه کارگر نیست بلکه مارکسیتی و کارگری هم نیست. رفیق ناصر، این تئوری های عجق  وجق می گویند حزب طبقه کارگر باید اعتصاب راه بیاندازد ، باید اعتراضات محلی و سراسری راه بیاندازد ، باید اعتصابات کوچک را به هم وصل کرده به اعتصابات بزرگ تبدیل کند باید اعتراضات و اعتصابات را سراسری و سیاسی نماید کمونیست ها طبق گفته مارکس باید طبقه کارگر را برای تسخیر قدرت اماده کنند. اما در ایران هر ۵ روز یک اعتصاب راه می افتد و ۸ ماه اعتراضات در خیابانها بود شما و بقیه احزاب و تشکیلات ها نه تنها نتوانستید طبقه کارگر را برای تسخیر قدرت آماده کنید و نه تنها نتوانستید اعتصابات را به هم گره بزنید حتی نتوانستید از اعتراضات و اعتصابات موجود که خود به خودی بودند برای سمت و سو دادن استفاده کرده انجام وظیفه نمایید، این ناتوانی  فقط به یک  دلیل است ، احزاب موجود سازمان سیاسی طبقه کارگر نیستند ، یعنی گرایش مارکسیت – لنینیستی ندارند. و حال شما برای پنهان کردن این مشکل مجبور می شوید بگوید انقلاب خود به خودی است “انقلابات کار احزاب، تشکل و نهادها، کار اشخاص و رهبران کاریزماتیک و حتی کار هیچ صنف و طبقه خاصی هم نیستند.” شما اینها را اگر نگویید باید پاسخگو باشید که در ۸ ماه اعتراضات توده ها کجا تشریف داشتید و چرا به اعتراضات سمت و سوی انقلابی ندادید؟

در واقع ملقمه ای که رفیق ناصر به عنوان تعریف انقلاب ارایه می دهد تعریف انقلاب نیست بلکه لایحه دفاعی از حزبشان است در مقابل سوالاتی که عدم انجام وظیفه ی حزبی را نشان می دهند. تناقض دیگری در اینجا وجود دارد طبق نقل قولی که رفیق ناصر از حمید تقوایی ارایه می دهد  “… انقلاب یک پدیده زنده و متحول و پر فراز و نشیب است که سرنوشت و فرجام آن تماما به عملکرد نیروهای سیاسی فعال در جامعه – از هر دو جبهه انقلاب و ارتجاع- گره خورده است.” و “مسئله قدرت سیاسی مسئله اصلی انقلاب تعریف شده است.”  با توجه به نقل  قول بالا و اینکه حزب یک تشکیلات سیاسی است اگر کارش دخالت در انقلاب نیست ، آگاهی طبقاتی نباید بدهد و معطوف به قدرت نیست و… پس به چه دردی می خورد اگر هست پس چرا شما در ۸۸ وظایف خود را انجام ندادید؟ تنها جواب منطقی این است که حزب شما مانند بقیه، حزب طبقه کارگر نیست بلکه مانع تشکل یابی سیاسی طبقه می باشند اگر به جای این جواب منطقی بخواهید جواب سازی کنید بدون شک مجبورید برای پنهان کردن یک ضعف تن به دهها ضعف دیگر بدهید. چون این رفقا دارای گرایشی هستند که امکان انقلابی بودن را از تک ، تک آنها سلب می کند مجبور می شوند تعریف انقلاب را بر مبنای قد و قواره گرایش خود پرو کنند.راه دیگری برای نجات از بحران تئوریک ندارند.


رفیق ناصر ادامه می دهند :

“همانقدر هم کسانی پیدا خواهند شد که تئوری ببافند که این انقلاب فلان و بهمان است، رهبرش فلانی است، فلان کسان در آنها شرکت کرده اند و با این تعاریف و تئوری، خود را بی تکلیف و انقلاب را تخطئه خواهند کرد.”ایشان معلوم نیست این حرفها را به چه کسی می گوید. در سال ۸۸ داخل بودم اول ماه مه ۸۸ در پارک لاله دستگیر شدم و پس از ۴۷ روز موقتا” با وثیقه آزاد شدم و طی ۸ ماه زمان اعتراضات در خیابان ها بودم و در ۲۱ بهمن ۸۸ مجدد نیمه شب در خانه دستگیر شدم و باز با یک پرونده جدید با وثیقه موقتا” آزاد شدم و در تیر ۸۹ می خواستند برای بار سوم دستگیرم کنند که فرار کردم این ها را نوشتم تا بداند در اعتراضات عملا” حضور داشتم و بداند که آن تئوری باف بی تکلیف من نیستم بلکه …

علم بی انتهاست، مارکسیسم-لنینیسم هم یک علم است و این علم نیز مانند تمامی علوم طی روند پیشرفت تاریخی باید رشد کند و ارتقا یابد و دچار تحولات گوناگون شود در علم مبارزه ، اصول انقلاب و مارکسیسم-لنینیسم نیز همانند تمامی علوم موارد و اصولی هست که به مرور زمان تغییر تکاملی می یابند برخی از اصول که اشتباه بودند جای خود را به اصول درست تر و جدید تر میدهند ولی برخی از اصول هرگز تغییر نمیکنند چون آن ها در حوزه خودشان به غایت درستی دست یافتند و پس از آن در زوایای بعدی به سیر تکامل ادامه میدهند.

مثلا”  عمل و عکس العمل که یکی از قوانین نیوتون است در حوزه ی خود هرگز تغییر نخواهد کرد و یا اصل پایه مانند دو دو تا میشود چهارتا هرقدر هم سفسطه شود به عنوان اصل علمی پذیرفته شده است و رابطه ی تالس و قضایای فیثاغورس و صدها موارد دیگر اینها در حوزه ی خودشان اثبات شده اند و تغییر ناپذیرند ولی کسی نمیتواند بر آن ها نام مذهب بگذارد. در اصول انقلابی ، اصول حرکت های اجتماعی و مبارزات طبقاتی نیز چنین اصل های علمی وجود دارند که تغییرناپذیرند و البته اصول بسیاری هم وجود دارند که همچنان در حال رشد،ارتقا و تغییر و تحول هستند در نتیجه وقتی از اصول تغییر ناپذیر صحبت میشود آن بخشی از اصول هستند که به تکامل خود دست یافتند مانند این که تاریخ حاصل مبارزات طبقات اصلی در دوره های مختلف میباشد یا اینکه انقلاب کار توده هاست و …  هر دوی اینهااصولی علمی هستند. هیچ کس نمیتواند این اصول را زیر پا بگذارد و هرکس از این اصول و مانند آنها عدول کند نه مارکسیست هست و نه کارگری، حال شما بگو این برداشت مذهبی است.

همه ی این اشتباهات مرا به گذشته باز می گرداند. هم گرایش های رفیق ناصر بسیار کم مطالعه میکنند در ایران که بودم بارها به آنها اعلام میکردیم رفقا به جای داد و بیداد و تلف کردن وقت دیگران که مجبور میشوند هر روز اصول علم مبارزه ی طبقاتی را به شما گوشزد کنند کمی خودتان مطالعه کنید. فکر می کنم بهتر است رفیق ناصر با توجه به این که زمان خوبی در اختیار دارند نود درصد وقت خود را برای مطالعه بگذارنذ و ده درصد به نوشتن اختصاص دهند مسلما” نوشته های پر معنی و آموزنده ای ارایه خواهند کرد. 

محمد اشرفی
۱۲/۸/۱۳۸۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر